چرخ گردون
تمام این شعر ها دست نوشته های از یک دل تنگه بخونید نظر بدید
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت تا راز عشق ما به تمامی بیان شود جایی دگر برای عبادت نیافت عشق اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار تمام شب حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين !
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد
در گوشهای ز مسجد دل اعتکاف کرد
باید به بیگناهی دل اعتراف کرد
با تبری
بر اندوه من می کوفت
خواب اما آمد و
سنگ های خونین را
با آب تیره پاک کرد
دوباره امروز زنده ام
دوباره تو را بر شانه های خویش
بلند می کنم
ای زندگی
چرا كه همان دم
آنقدر دور مي شوي
كه آواره جهان شوم ، سرگشته
تا بپرسم كه باز خواهي آمد
يا اينكه رهايم مي كني
تا بميرم
Power By:
LoxBlog.Com |