چرخ گردون

تمام این شعر ها دست نوشته های از یک دل تنگه بخونید نظر بدید

باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد

گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفه‌های گران سینه صاف کرد

تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد

جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفه‌ی ما طواف کرد

اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشه‌ای ز مسجد دل اعتکاف کرد

تقصیر عشق بود که خون کرد بی‌شمار
باید به بی‌گناهی دل اعتراف کرد

نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,ساعت 19:4 توسط سارا| |

تمام شب
با تبری
بر اندوه من می کوفت
خواب اما آمد و
سنگ های خونین را
با آب تیره پاک کرد
دوباره امروز زنده ام
دوباره تو را بر شانه های خویش
بلند می کنم
ای زندگی

 

نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:30 توسط سارا| |

حتي ثانيه اي تركم نكن ، دلبندترين !
چرا كه همان دم

آنقدر دور مي شوي

كه آواره جهان شوم ، سرگشته

تا بپرسم كه باز خواهي آمد

يا اينكه رهايم مي كني

تا بميرم

 

نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,ساعت 18:21 توسط سارا| |


Power By: LoxBlog.Com